آیلار  خانمآیلار خانم، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

هدیه آسمانی من آیلار

بدون عنوان

آیلار ه این روزها ، سرشار از استدلال و پیدا کردن توجیه برای هر پدیده است با اطلاعات اندکی که از محیطش میگیره همه چیزو توجیه میکنه : زلزله ، بارش باران ،گردش زمین و کهکشانها ،غروب خورشید ،برگریزان پائیز ،و و و ... و من مث هر مادر دیگه با لذت به این دنیای شیرین و پر هیجان کودکی آیلار نگاه میکنم و لذت میبرم از این که یه دختر 4 ساله  خلاق دارم ... دختری که برعکس من توی بچگیم که هیچ وقت نمیتونستم در برابر بزرگتر از خودم ، حرفی رو که باید بزنم ، بزنم و هیچ ترسی نداشته باشم .حالا خوشحالم که تونستم آبلار رو طوری تربیت کنم که بتونه به راحتی و با احترام خواسته هاشو بخاد و نگران هیچی نباشه و مطمئن باشه هر کاری که براش تلاش کنه بهش میرس...
1 آذر 1396

آیلار خانم در چهارسالگی

روزهای خوش چهارسالگی آیلار به سرعت داره طی میشه و من و پدرش هر لحظه داریم از سیراب شدن از لذتش جا میمونیم .نمیدونم چطور میتونم این لذت رو نگه دارم برای سالهای آینده ولی مطمئنم این لذت فقط با لمس شدن در این لحظه قابل درکه و من از تموم شدنش افسوس میخورم . هر چند داشتن آیلار 5 ساله لذت خاص خودش رو داره ولی مستلزم گذشتن از آیلار 4 ساله است که برای من سخته ......فقط سعی میکنم با یادآوری این لذت با دیدن بازیها و خنده ها و شنیدن حرفها .و قصه ها و شیرین کاریهاش اونو بیشتر درک کنم و به ذهن بسپارم و امیدوارم با ثبت توی این جا هم بتونم قسمت هائیشو ماندگار کنم .   یکی از روزهای ماه ر مضون بود مثل همیشه تو اصرار داشتی که من رو که روزه بو...
5 مرداد 1396

چهارسالگی آیلار

فر دا تولد دختر شیرینم آیلار هست .و من ناباورانه به این چهارسال بودنت در کنارمون فکر میکنم . به لحظاتی که با هم بودیم و گفتیم و خندیدیم و بازی کردیم و خوش بودیم و گاها عصبانیت و قهر های شیرین و بامزه تو و گاهی هم عصبانیت های تلخ من که یادم میرفت با یه دختر کوچولوی سه ساله طرفم نه یه دختر تخس و حرف گوش نکن بزرگ ... آره همیشه توی ذهنم بزرگ بودی و به بزرگ بودنت ایمان دارم به اینکه انسان قویی خواهی شد و حتما در هر کاری که شروعش کنی موفق . و من مشتاقانه سعی در پرورش خلاقیت و استعدادهای تورا دارم . با دستی شاید بسته و فقط در حد مطالعات کمی که انجام میدهم و سعی میکنم خودم را تجسم کنم وقتی سه ساله بودم و بفهمم که تو ممکن است از چه چیزی لذت ببری و چه...
27 فروردين 1396

سی و نه ماهگیت مبارک عزیز دلم

28/01/92-28/04/95 = 39 ماه  این یک معادله ریاضی نیست و با هیچ منطقی جور در نمیاد جز ..... عشق .... عشق یک مادر به فرزندش ... عشق من به آیلار 36 ماهه ام . دختر سه سال و سه ماهه ام . همه ی عمرم .... سی و نه ماهگیت مبارک عزیز دلم ...
28 تير 1395

دختر سه سال و دو ماهه من

سه سال و دو ماه از تولد شیرین ترین حادثه زندگیم گذشته و من خوشحالتر از همیشه به یاد 38 ماه پیش مینویسم "  مینویسم که تو همهی هستی من هستی و من با داشتن تو شادترین مادر دنیام ... مینویسم که تو جذابترین موجود زندگیم هستی مینویسم که با تمام ذرات وجودم دوستت دارم .و  وقتی به علاقه ام به تو قکر میکنم تمام سلولهایم متلاشی میشوند و به هوا میروند و قلب میسازند و تو را در آغوش میکشند . آیلار ...  برای همیشه ی مادر بمان دخترم
30 خرداد 1395

تولدت مبارک دختر سه ساله من

امروز  روز خیلی خاصیست ...  سه سال پیش ،  امروز خاصترین روز زندگیم بود و البته پر استرس ترین و زیباترین روز ....روزی که با تمام جزئیاتش جلو چشمانم هست هر روز ، زنده و شفاف  هیجان انگیز و زیبا ....روز به دنیا اومدن تو ..آیلارم .  روزی که همه ی نعمت های خدا یکباره به من و پدر نازل شده و ما آن روز رسول خدا بودیم که تو معجزه آسمانی را بر ما نازل کرد و ما جواب همه کارهای خوبمان را یکجا از خدا گرفتیم ... یک تا سه سالگی ...پر تحول ترین دوران عمر انسان و زیبای مادر تو آنرا پشت سر گذاشتی و هر روز من و بابا با دیدنت و  راه رفتنت و خندیدنت و مامان و بابا گفتنت و حرف زدنت و قد کشیدنت و وزن اضافه کردنت  و بزرگ شدنت و...
28 فروردين 1395

قالب جدید وبلاگ آیلار خانم

شیرین مادر امروز قالب وبلاگت رو عوض کردم میدونی چیه ؟ میدونم که اگه بشنوی باب اسفنجی کلی خوشحال میشی و جیغ میزنی :(با اسفنجی ؟) آخه باب اسفنجی رو خعععلی دوس داری . پس تقدیم به خواستنی ترین و بهترین دختر دنیا ... آیلار ...
17 فروردين 1395

من نویسنده نیستم

های ... با کسانیم که مهر مادری و عشق وصف ناپذیر مادری به فرزندش را قیاس میکنند با ادبیات . و میخواهند ادیبانه بنویسم و پر پیچ و تاب و موج بیندازم میان سخنانی که صاف و مستقیم از ته قلبم میاید.... های بدانید اینها نوشته نیست که بخواهم بنگارم اینها متن ادبی نیست که در نوشتنش تامل و تفکر کنم .. اینها فقط حس واقعی یک مادر به فرزند کوچکش است که دارد حال و هوای این روزش را مینگارد و بدان سادگیش برای یک کودک قابل درک است و و حتی وقتی بزرگ شد ... برایش شیرین است و هر سطرش را با اشک میخواند و میداند که برای کودکم نوشته ام . میداند حس این روزهای مادر را ... عشقی ساده و بدون پاکنویسش را....   و ارزش نوشته هایم به نویسنده نبو...
17 فروردين 1395

سی و چهار ماهگی آیلارم

دختر شیرینم آیلارم چند ماهی میشه که بخاطر قطعی سیستم و مشکل وبلاگت نتونستم مطلب جدیدی بذارم .و تو توی این مدت کلی چیزها یاد گرفتی کلی کارها و شعرها .. و مثلا سیاره های منظومه شمسی رو به ترتیب ... و خیلی بامزه ادا میکنی .. سوره حمد و توحید رو بلدی و سعی میکنی با من نماز بخونی و وسط نمازت بهم میگی مامان نمازت تموم شد ؟ ولی نماز من هنوز تموم نشده و ادامه میدی زیر لب زمزمه هاتو ... عمر مادر ... باز هم بابا عجله داره و سیستمش رو میخاد ببخش دخترم ....باییییییییی ...
17 اسفند 1394