آیلار  خانمآیلار خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

هدیه آسمانی من آیلار

آیلار خانم در چهارسالگی

1396/5/5 12:06
نویسنده : مامان آسی
294 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای خوش چهارسالگی آیلار به سرعت داره طی میشه و من و پدرش هر لحظه داریم از سیراب شدن از لذتش جا میمونیم .نمیدونم چطور میتونم این لذت رو نگه دارم برای سالهای آینده ولی مطمئنم این لذت فقط با لمس شدن در این لحظه قابل درکه و من از تموم شدنش افسوس میخورم . هر چند داشتن آیلار 5 ساله لذت خاص خودش رو داره ولی مستلزم گذشتن از آیلار 4 ساله است که برای من سخته ......فقط سعی میکنم با یادآوری این لذت با دیدن بازیها و خنده ها و شنیدن حرفها .و قصه ها و شیرین کاریهاش اونو بیشتر درک کنم و به ذهن بسپارم و امیدوارم با ثبت توی این جا هم بتونم قسمت هائیشو ماندگار کنم .

 

یکی از روزهای ماه رمضون بود مثل همیشه تو اصرار داشتی که من رو که روزه بودم به گاز زدن شکلات رامتین ت تشویق کنی ولی من باز هم با این توضیح که من به خدا قول دادم تا اذون شب هیچی نخورم و نمیتونم زیر قولم بزنم راضیت کردم که از اصرارت دست برداری ولی بعد از چند دقیقه به آشپز خونه اومدی و دیدمت که زیر لب رو به آسمون چیزی گفتی و در جواب نگاه پرسشگر من ، با دستهایی که شکلات وسطشون به سمت من دراز شده بود یواش گفتی بگیر مامان زود یه گاز کوچولو بزن "به خدا گفتم یه دقیقه نگات نکنه ".

نمیدونم تو اون لحظه شوکه کننده برای من ،اشک حلقه زده توی چشم منو دیدی یانه ؟ ولی وقتی دست دراز شده ات رو گرفتم و بوسیدم و روبروت زانو زدم و بغلت کردم و ازت تشکر کردم ، احساس کردم غرق دنیای کودکی تو شدم که چقدر بزرگانه برای هر چیز فکر میکنی و جواب صادقانه پیدا میکنی .

چند شب پیش که توی باغ جلو شعله های آتیش منو تو و آیدا کنار هم نشسته بودیم و من ستاره ها ی توی آسمون تاریک و قشنگ شهرمون رو بهتون نشون میدادم و در مورد دوریشون حرف میزدم ، تو در عالم رویای خودت گفتی مامان اونا ابرن؟ و جواب مثبت گرفتی و توضیح دادی که خدا بزرگه ولی خیلی سبکه ابر ها هم خیلی بزرگن واسه ی همین خدا نمی افته از ابرها .... و من به این نتیجه رسیدم که چقدر در عالم بچه ها علت و معلولها بهم میاند و اصلا نیاز به توضیح ندارن ........ و چقدر قشنگه دنیای کودکانه شیرین آیلار ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)