ایلار خانم وایساده
شیرین مامان دیروز اولین باری بود که وقتی ازم گرفتی و وایسادی ، دستاتو برای چند ثانیه ول کردی و تنهایی وایسادی البته مث همیشه خیلی حواست جمع بود. دختر محتاط مننننننننننننن!!!
و وقتی خوشحالی و تشویق منو دیدی بازم تکرارش کردی .( آیلار خانومییییی مامانی فدات ). شیرین تر از جونم نمیدونی وقتی که میبینم داری بزرگ میشی و چیزای تازه یاد میگیری و میفهمم که تو خوب و سالمی چقدر ذوق زده میشم و با هر کار جدیدی که یاد میگیری عمر منم زیاد میشه یعنی انقدر خوشحال میشم .
دیروز بعد از نماز و قرآن که با هم خوندیم ( آخه هر وقت مامانی میره سر سجاده آیلار خانوم هم میدووه میاد بغل دستش با تسبیحو عطر و مهرم بازی میکنه و بعدشم موقع قرآن خوندن ،میشینه توی بغلم و خط میبره و با من میخونه !!!!!! باورش سخته یه دختر 5/9 ماهه ....)
به خدا گفتم خدایا من چی کار کنم که تو بگی به اندازه کافی برای این هدیه الهیت ازت تشکر کردم و دیگه بسه ؟؟؟
لطفا" بهم بگو خدای مهربون آیلار