آیلار  خانمآیلار خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

هدیه آسمانی من آیلار

عکسای آیلار جونم

ب ه لطف مهدیه جون ( khale-gorge) امروز تونستم عکسای آیلار عسلی رو توی وب بذارم . بی انصافه کسی ببینه و تبارک الله احسن الخالقین نگه !!!!!! یه ان یکاد هم بذارم . کسی ناراحت نشه ها !! مامانم دیگه ! اصلا برا خودم میذارم که یه وخ دخی خوشکله رو چش نکنم . آیلارخانم یه روزه در بیمارستان ( البته عسلم 36 هفته و پنج روزش بود که بخاطر فشار خون بالای من مجبور شدیم زودتر بدنیاش بیاریم )    حدود سه ماهگی     سه ماهگی در حال گاز زدن مماغ خرسی . . . ای بابا نتونستم آپلود کنم . دیرم شده و کارام مونده بقیه عکسا رو توی پست بعدی میذارم   ...
7 دی 1392

ششمین سالگرد مامان و بابا

امروز 07/10/92 هس و 6 سال از عقد ما میگذره. آره آیلار جونی منو بابا 6 ساله که باهم زندگی میکنیم و حاصل این زندگی توئی شیرین ترینم . دیگه از بس مناسبتا زیاد شده یادمون میره باید کدومشو جشن بگیریمو کدومو نگیریم .. تکلیف خودمونم نمیدونیم ......مگه اینکه شما خانم بزرگوار بزرگتر بشی و یه سر و سامونی به این مراسما بدی . جججججججونم دختر بزرگه من !!!!!!!!!!!! فکرشو بکن دختر بزرگه !!!!!! قربونت برم شیرینم ...... ...
7 دی 1392

برایم دعا کن

از مهر بی منت مادری شنیده بودم و از محبت بیدریغش ولی اکنون که آن را به چشم دیدم شاید به جنون نزدیکتر بدانمش تنها میدانم که تو فرزند من هستی و با تار و پود عشق درجان من ریشه دواندی. زیباترینم: تا پایان عمرم همراهت خواهم بود .برایم دعا کن تا بخاطر تو بمانم .       ...
4 دی 1392

اولین شب یلدای آیلار خانم

عسل مامان ، دیشب اولین شب یلدای تو بود عزیز دلم خدا کنه تا 120 سال شب یلدا داشته باشی و ازش لذت ببری . دیشب خونه آقا جون یانا بودیم بابا هم که ماموریت بود و تا اومد ساعت 10 هم گذشته بود .هرچند که تو زود خوابیدی ولی از هندونه شب یلدا بی نصیب نموندی .و وقتی داشتیم با خاله و زن دایی تزئینش میکردیم یه تیکه خوردی و خیلی هم دوس داشتی . شیرین من تو خوشمزه ترین میوه روی زمینی که خدا منو بعنوان درختت انتخاب کرده . خخخخخخخخخخخیلی خوشحالم .  ..... مرسی خدا   ...
1 دی 1392

تولد مامان

            تولد تولد .... تولدم مبارک   امروز 20/09/92 هست اگه 20/09/62 رو ازش کم کنیم میشه 30 !!!! آره عسلم مامانی امروز 30 سالش میشه و اولین سالی هست که یه بچه ناز داره که تو بغلش میگیره . . بگذریم از اینکه بابایی برام جشن نگرفت و من .... عیبی نداره سال دیگه من وتو باهم روز تولدش تلافی میکنیم !!!! بدجنس میشیم .و اذیتش میکنیم     ...
27 آذر 1392

عزیز مامان و بابایی

عزیز مامان و بابا تو ساعت 4 عصر روز چهارشنبه 28/01/92 توی اطاق عمل به دنیا اومدی . یه فرشته آروم و ناز و کوچولو!!!.  یه فرشته واقعی . باورت نمیشه اگه بگم تا حالا چند بار من وبابایی به اینکه تو یه فرشته ای اعتراف کردیم .تو تا امروز که هفت ماه و 22 روزته اصلا ما رو اذیت نکردی و فقط و فقط به ما لبخند میزنی و بزرگ میشی ...و بزرگتر .دختر خوش اخلاق من.. و ما هر لحظه و هر لحظه از اینکه خدا ما رو لایق داشتنت کرده از او شاکریم . خدایا شکرت اگر هر روز و هر لحظه برات سجده کنیم باز هم شکر نعمت به این بزرگی رو نکردیم . ((خدایا به ما فرصت و توان تربیت فرزندی صالح و سالم ده . یاریمان کن یا غیاث المستغیثین )) ...
18 آذر 1392